سلام عشقم.راستش من نویسنده خوبی نیستم که بتونم احساسمو خوب بیان کنم اما بگم از وقتی دانشگاه شروع شده و رفتی یه شهر دیگه آروم و قرار ندارم. قبل اینکه بری با خودم میگفتم هر یکی دو هفته میای و اینجوری دلتنگی رو چاره میکنیم اما صب که بیدار شدم از خواب و دیدم پیام دادی که رفتی خوابگاه دلم گرفت.
وقتی بودی هنوز ظهر نشده، امید داشتم تا عصر یا من میام خونه تون یا تو میای و خیالم راحت بود اما حالا که میبینم باید چندین شب رو بدون تو و آغوشت بگذرونم دارم دیوونه میشم. مثل همیشه میگم دوستت دارم عزیزم. امروز اولین روزه نیستی و من دیگه روز شمار گذاشتم واسه اومدنت. با اینکه یکی باید به خودم دلداری بده اما مواظب خودت باش و غصه هم نخوری بانو. درستو خوب بخون زودتر تموم بشه بیای پیشم.
دل تورو می رنجونه دلتنگی
داری با دلتنگی تنها می جنگی
تحمل کن یه روزی این دوری می میره
تو قلب من هیچکسی جاتو نمی گیره
سلام بانوجان! میدونم شاید تعجب کنی وقتی این مطلب رو میخونی چون مثلا از دست هم ناراحتیم!
راستش حرفایی هست که نمیشه به زبون آورد، غرور آدم نمیذاره! اینا رو باید میگفتم:
اول اینکه حرفایی رو که تو عصبانیت ادم میگه رو نباید تو ذهنت نگه داری چون ما مردا موقع عصبانیت چیزایی میگیم که بعدا پشیمون میشیم!
دوم اینکه واسه آشتی گاهی پیش قدم بشی مطمئن باش ضرر نمیکنی و جبران میکنم.
سوم و از همه مهمتر اینکه آدم گیر میده یا بحث میکنه دلیل بر دوس نداشتن نیس. همینا میتونه دلیل دوس داشتن و مهم بودن باشه. هر وقت دیدی بی اعتنام به حرفا و کارات اونوقت فکرت مشغول بشه.
ممنون بابت تحمل همه غرغرام!
دوست دارم تا بی نهایت.
ای خالق بهترین ها!
ای خالق زیبایی ها!
ای خالق همسرم...
وجودت در زندگیم حال دیگر حس کردنی است...
حالا دیگر دیدنی و شنیدنی است!
هدیه ای را که تقدیمم کردی،
انقدر گران قیمت است،
که نگرانم کرده!
نگرانم چطور شکرت را بجا آورم که
گوشه ای از محبتت جبران شود...
وجودش وجود تو را یادآور میشود!
هزاران هزار بار شکرت!!
همیشه محتاجت هستم... باز هم همراهم باش....